اشک خلیفه


باد می‌آید
پشتِ دروازه‌های شهر
تو نمی‌آید
طاعون یا وبا؟
باد می‌ترسد.
خلیفه
قلادۀ میكروبها بازكرده.

شب روی بام دعا‌كردند
طلسم بسته‌تر شد.
میكربِ سومی هست
بزرگترِ خدایان.
دنبالِ شتر می‌گردند روی بام
قرنِ ششم بود یا هفتم؟
كسی یادش‌ نیست.
خلیفه
هواپیمایش‌ آماده
میكربِ سوم اما
كاری است
كشته‌ها را جمع‌می‌كنند
لای سطرها دفن
دیه‌هم می‌دهند
چند نفر شتر؟ تعارف.

تا پشتِ دروازه باد می‌آید
میزان آلودگی: هشدار
قهرِ بوزینه دیگر چرا؟
كم است نانِ‌خامه‌ای.
قرنِ چندم است؟
وصیعت‌نامه هارون
یادِ كسی نیست.
خامه ترشیده
خلیفه چرا لج‌كرده؟
رولتِ روسی
می‌زنی یا بزنم؟ فقیهان درمانده!
یك وجب تا ظهور
یكی از علائم لیز‌بوده.
دكتر مسئله می‌گوید
چاههای خامه سررفته
كفی میكربی
برداشته عالمی
یك اشكِ دیگر بدهكار است خلیفه.

نقصِ نظامِ میكربی
عمرِ چند‌ساعته اجزاء
آخری بر زمانِ بیكران
عاقبت قیچی‌شد خلیفه
لای عقربه‌ها!
نمدِ خواجه‌نصیر
یادش‌ رفته‌بوده.
جایت خالی سعدی
آخرالزمانی بود تماشایی!

25/6/2011

بهار تهران


باوركنید اصلا
حوصله‌ندارم چهارشنبه
بكشم بر سرِ آتش‌ باز
كه من همه سُرخ
تو چرا زرد ماندی؟

باوركنید دیگر
بس‌ است كابوسِ بیداری:
خلیفه بر تختِ تهران
در خوابِ شاهنشهی.

باوركنید شیرینی نوروز
خشكید بر سفرۀ رؤیا:
چندین بهار رفت و
خرسِ زمان
در آستینِ اللْه خواب.

والعصر كه اللْه را هم
سرآید زمان
روزی كه زنجیر جوانه‌زند
بر مُچهای كنیزان و بردگانش‌.

باوركنید اصلا
حوصلۀ اینهمه قهرمان هم ندارم
وقتی خدای قهار
شمشیر دست‌گیرد یا باتوم
حرفِ حسابش
خطابه‌های محمدخانِ اخته
یا خطبه‌های سیدعلی شلخته.

باوركنید می‌ترسم
با قهقهۀ قحبۀ تاریخ می‌لرزم:
دیوانه طرابلسی هم
دیوِ خودی شود
یا بی‌بی‌الیزابت
سی سی کنان باز
ته‌كشیده باشد كرِم‌پودرِ نفتی‌اش‌.

خرسِ زمان مُرده‌ای؟
سی‌و‌دو خواب
بس‌ نیستت؟
برخیز به فریادِ یاران!
حیف است تا نبینی
باز بهارِ تهران.

9/3/2011
پیروز باد نوروز
اــ ماهان


اینجا زمستان است صدای بهار

مُچها جوانه زدند

آسفالت هم سبز شد زیرِ پاها

چاره‌ای نیست

باید شكفت یا مُرد

خواهد‌گفت گُلِ سرخ.


خون هم لازم نیست

اگر خدا بخواهد

كه اینجا در خوابِ زمستانیش‌ مانده

واكسنِ هاری به سپاهش‌ برساند یا نه.

افسوس

رؤیا ندارد خوابِ خدایان

جوانه هم نمی‌زنند

نازا یخ بی‌عشق.

اینجا زمستان است اما

گوشِ جهان شده

صدای سبز،

كه نزدیك است آیا

بهارِ تهران؟


15/2/2011


دین رقاصه

صدای پنجه‌های باد روی شیشه‌ها

خواب را خُرد می‌كند، بی حیا

یا هیاهوی دوردستها؟

و فرعون گفت:

»به دنبالِ جهودان چرا بروم

منی كه جاودانه‌ام«

مصر مصر مصر بپاخیز!

مصر می‌گوید

فرعونِ جهود را به دریا بریز!

و نیل

عصای دستِ كس‌ نشد.

دیریست كه مُرده

خدای موسی. که نمی‌گویند

میراث اما

خون می‌كند به دعوا.

رقص

نخلها که اعتصاب‌كرده‌اند

سنگ و چماق و چاقو

مهمانِ صحنه امروز

گلوله ولی ضدِضرب می‌زند

ــ اشتران را بزك نكنید!

با صد و یك اشاره

رقاصه می‌نماید:

معجز منم برادرانِ دین، من

لرزان یا خروشان

شصت تا ران

دو نیلِ روان، پاهایم.

جمهوری رقص

ولی و والی، فرعون و ارتش

خاخام و ملا نمی‌خواهد

برادری كو؟

یوسفِ بی‌پیراهنم.

رقاصه گفت و دورِ دگر زد

پیمانه.

2/2/2011