به
فاطمه اختصاری
مهدی موسوی
محمدرضا عالی پیام
شیوا نظرآهاری
بهاره هدایت
آتنا فرقدانی
هیلا صدیقی
و ...
همۀ فرهنگ ورزان زندانی



آب ایستاده
جماعت تشنه، گرفتار.‌.‌.
به ناله می‌آید باد:
ــ خالی
خالی‌ست چرا آینه؟

شب گرفتار
می‌گذرد دسته‌ای قوی سپید
به دور .‌.‌. دوردست
ــ خالی
آینه خالی‌ست .‌.‌.
دوربرداشته باد

قصیده‌ای خراسانی در انجمن:
ــ چراغ‌ می‌زند یمانی برای من!
در قافیه گفتند: حت... من!
جاروها سرِ دست، چپ راست
كیسه‌های سیاهِ زباله بر دوش
سپاهِ سپوران: حتما! حتما!

عطسه زد ساعت
صبحی برخاست از جا
رفت و آمد آغاز
آینه را گرفته‌اند! شایع‌شد
جرم سیاسی بوده یا مالی؟
روزنامه‌ها، خالی
و بغضِ ساعت .‌.‌.
تا كه شب گفت آینه‌ام!
و شلاقها
در كوكِ قاری‎ها
قبراق با قاضی‌ها
گفتند آری، حقا شبا، كه آینه‌ای!

عشق، قافش‌ را طلاق داد.
نیویورك‌ تایمز هم نوشت


14/10/2014



پاییز
نه به دستورِ قافیه هیز
كه می‌كند رخت
از درختچه و درخت

:::

پاییز همه می‌افتند و میریزند
مگر هلوها
خرامان ... بر فرازِ پاشنه‌ها

:::

شقایقِ  یخزده
پرچمِ پیروزی پاییز
و مارشی خنك
كه می‌زند آفتابش‌ از فرازِ یخچه‌ها

:::

پرها ریخته
كنارِ خیابان
پاییز كه كوچ‌نكنند درختان

:::

با زنبیلش‌ پُر
می‌آمد و می‌ریخت
خانمِ باران

با عشق راست
در زنبیلش‌ می‌گذاشتم جان
و جامی‌زد جهان، خیس

:::

بهت
برده این پنجره را
یا مات
در این نمای شطرنجی

:::

این درختِ زردروی است
عاشق و من
یكسره پاییزی 

:::

بازتعریفِ خرامش:
دختر می‌رود انگار
نه در چرم
پوشیده در دودِ سیگارش
فقط


پاییز 2015


در این آبهای خونگرم
در این سیاهۀ جن و جنون
در این آبهای طلا
كه پطرِ كبیر میلِ گم‌شدن می‌كرد
غرق‌شده است گویا
«دكلِ دین»*
و اکنون
رئیس¬دفتر آغا نشسته زنگ می¬زند
به یکصد و بیست و چهارهزار و یک پیغمبر
- این دکلِ شما بود؟

پیشینیان هم خواب دیده‌بودند
حضرتِ ذوالجلال نبی‌السارقین (ع)*
خود ثبت‌فرموده:
كوسه خواهد جوید دكلهایِ نفت را
رقمِ 78 كرور هم آمده در متن
گیرم نه دلارِ شیعه
كه خودِ آخرالزمان است كنون
و عصرِ پدایدِ مرموزه و ارقامِ ضاله و
دروغِ جلاله، از جمله:
با همان عبای بلند 
هجرتیده به شهرها
قبایلِ كوسه!

شرط می‌بندم خودِ حضرت هم ندانست
كوسه‌چران كیست؟
هسته‌پران کِی
ظاهرمی‌شود از خراسان
و خیلِ منتظران و خیالِ دلواپسان و امیالِ ذوبیدگان و بسیجِ چاپندگان و سپاهِ قورباغه  ...
ورنه در همان خواب از ترس
فجعه می‌فرمودند حضرت نبی (ع). تمام

اما اینجا امروز
آخر یا اولِ زمان
شطرنجِ هسته و كوسه
همه هراسِ من است این كابوس‌:
خانمها، آقایان
گم‌شده
یك ایران

باوركنید از همان روز
كه آمد عارفی چنان كامل
زیرِ درختِ سیب
پاشید به صورتِ خداوند اسید
همان روزِ وزین، گم‌شد چیزی

سپهری مُرده‌بود
و صدای پای خون
رادیو را هم اشغال‌كرد و زلزله*
عرفات را روی سرِ تهران خراب
در آن صحرای مُرده
باید گم‌می‌شد تهران
جان‌كندنی میانِ صفا و زالو
فروغ مُرده‌بود و ساعتها
فقط چهار بار می‌نواختند
و آگهی ترحیمِ روزنامه
با عكس‌ لخت جنازه مزْین بود
تصادفِ آدم با گلوله
طناب هم كم‌كم مُد شد
و معراجِ جرثقیل
اما خونِ بیژن ستاره نشد در آسمانِ پاپ!
چه ژنِ فاسدی! فرخ داد آزمایشگاه*
یادم هست که شاملو هنوز زنده بود
و در گورِ شهیدانش‌ گرده به گرده می‌شد*
اما هنوز
گم‌نشده بود ایران

یادم خوب هست شانزده‌سالگی
مرا به ایتالیایی خواند
زنی در كاپری ...
گم‌نشدم
اما سالها بعد در پروندۀ پناهندگیم
نمی‌خواستد ثبت‌كنند:
گریزان از كدامین خویشتن؟

و اكنون رهبرِ راستها در تلویزیون
از شباهت ما شاكی¬ست
با سوسكهای انتحاری!
و اكنون تمامِ این خاك را می‌گردد با ذره‌بین 
جامعه جهانی
به دنبالِ شپشِ هسته‌ای 
و اكنون از امارات تا مالزی
با دخترانِ آغا
دلار می‌شود ناموسِ دین
برغم قانونِ سنگسار
موشهای تحریمی
می‌جوند شمشهای بانكِ مركزی
که در فقه شیعه جایز است
زنای مالی بر قفای صیغه
و لازم گاهی، بویژه در امرِ قدسی

و اكنون روی سقفِ پورشه
آغا منبر رفته
گذار از امام و اقتصاد پالانی*
به بازارِ مقاومت و اماراتِ متحدۀ تُرکتازی
نه كاپیتالیسمِ غربی
نه سوسیالیسمِ شریعتی
آخر با تکامل مخالف است حوزه
مگر پالان رویِ پورشه
المسئلة: تنها مستضعفِ تاریخ بود
روحانیتِ شیعه
تا این
این انقلابِ قِل¬قِلی
و اکنون جبران
جبرِ تاریخ است
ارثِ آخوند بوده شرق و غربِ زمین*
که اکنون
»به نانِ شب محتاجند
فقط یك میلیون تهرانی«
گفت شهردارِ حزب‌الله پشت به دوربین
چه سرداری، كه دلالِ دكل می‌خندد هنوز!
و اکنون
در نظامِ شیشه و حجاب
کارتن و پورشه
و کودکانِ اچ.آی.وی
گم‌شده است ایرانی.
برایِ خداوند، ماسکی دست و پا کُن!

و باز اكنون در وین
در بوی كباب شبِ احیا
تكذیب‌می‌كند وزیرِ خارجۀ جمهوری گریان
»ما نیستیم آن مردانِ خشمگین با صورتهای پوشیده در ریش... »
و باز صورت مسئله:
ایرانی گم‌شده‌است آیا؟
در انبوه خاطرات و ضدخاطرات
هیچكس هم ننوشته:
زیر آن بهمنِ سنگین ما
ما به روحِ خود تجاوزكردیم!

یا صفاء العارفین
یا روح المؤمنین
روزی كه رجعت‌كنی تو در رکاب
با اسبِ اخته زمان
گم‌می‌شوی با عَلمِ دین
یا نبی‌السارقین
كه در شمالِ خلیجِ فارس‌ یک وطن
یك وطن گم‌شده است


5/7/2015


* دكل نفتی ساخت رومانی، با نام دین، به ارزش‌ 78 میلیون دلار، سفارش‌ دولت اسلامی، كه وزارت مربوطه می‌گوید مفقود شده است.
* شیخ محمدحسن زیدآبادی، متخلص به قارانی و مشهور به نبی السارقین یا پیغمبر دزدان (زاده: حدود ۱۲۳۰ هجری قمری در زیدآباد سیرجان، درگذشت: حدود ۱۳۱۰ هجری قمری در زیدآباد)، شاعر، نویسنده، طنزپرداز و روحانی ایرانی و از معاریف عصر قاجار بود. وی در بهبود و اصلاح اوضاع زمان خویش، تلاش بسیار کرد و با نامه‌های مطایبه آمیز و سرشار از اشعار لطیف و در عین حال گزندهٔ خود، خطاب به حکّام و افراد مهم و مؤثر دوران خویش، آنان را به عدالت و دادگری و دوری از بیداد و ستم، فرامی خواند. ویکیپیدیا
* انقلاب ایران زلزله‌ای بود كه خاورمیانه را لرزاند. مرحوم عرفات در تهران گفت.
* و گلگون کفنان/ به خستگی/ در گور/ گُرده تعویض می کنند. شاملو «صبح» دوم اردیبهشت 58
* ظهور و سقوط چریکهایِ فدایی خلق
* اقتصاد مال خر است. آیت¬آلله خمینی
* ما شرق و غرب زمين را به ارث به آن قوم مستضعف داديم. انبیاء 105

چنین گفت نیچه


پولِ باران هم می‌گیرند
كوچه به كوچه
انگار وكیلِ بادند
ولی می‌گویند خدا!
چه بازاری، بیزار هرچه خریدار
كی به خود آیند؟

پس خداوند قصه خواهد‌گفت
برای پیامبرِ بعدی
از شهری كه خشمش‌ نابود نكرد
یعنی رحمان بود بر این همه جبار و فاسق و فاجر و قاتل و سارق و .‌.‌.
خلقان را كه برای از دست‌دادن
جز بیچارگی نمانده

و آنگاه شیطان
قاه قاه قاه خندید
بس که تفسیرِ یونگ بامزه است؛
جنبه‌های گوناگونِ خداوند
بر كدام وجه نشیند تاس‌؟
عزرائیل تاكسی گیرش‌ بیاید یا نه
بامزه است لایه‌های الوهیت
تاس‌ اگر زن آید
سیاره‌ای ستاره‌ای، بیرون جهد از فرجِ الهی
قرائت هابل چه بود؟ سیاهچاله؟
اما سحابی چگونه تشکیل می­شود؟
قاه قاه قاه خداوند هرگز نمی­خندد
ولی اگر بز بیاورد
حتما همان وجهِ ویرانگرِ روحش‌ بوده
امام در تهران، خلیفه در موصل، در اورشلیم بی‌بی
برود رو و آبروی الهی

ــ خدا! پاك لختم كردند سرِ كوچه
تا یكراست بدوم دنبالِ مشتری
به خود آیید آخر!
چه بازاری، فروشنده هم بیزار
ــ بی‌زحمت خانم شورتتان را هم درآورید
و اشكِ این فروید را پاك‌كنید!
چنین گفت نیچه!


28/3/2015


نامه‌ای به یكی از خویشانِ خود نوشته
تا برای تعطیلات عید نزدِ او بروید.

عموی گرامی
عموی عزیز
باوركنید دلم برایتان مچاله‌شده
در این تنگنا
بهارخانم حتا، می‌ماند كه بیاید یا نه؟
آخر منار كاشته‌اند بیشتر از درختها
یادتان هست حاجی‌فیروزتان
دفعه آخری كه برگشت از عالم مُردگان
ماند و شد پیشنماز و پیشوا
آنهم وسط دانشگاه
انگار راسته كهنه‌فروشها، عتیقه
می‌ترسم كه عموجان نامت حتا
ممنوع‌شود بزودی
می‌ترسم كه بگیرندت در راه
حتا سوی سمرقند و بخارا كه می‌روی
یا خود از ترس‌ نیایی دیگر
آخر اینجا ایران است
نشندیده‌ای؟ زندانِ بزرگ
زندانِ آدمها و ماهیها
زندانِ فراریها
خیابان، كوچه و برزن
گشت‌می‌دهدند نگهبانهایش‌؛
آخوند و آخوندكها
دو انگشت روسری، نیم‌وجب قبا
یك ورق كاغذ، یك لكه لاكِ سرخ
یك زمزمه شادی، یك پچپچه آزادی
قاضی دوقاف هم می‌گیرد
از تنگی تنبان تا وسعتِ نظر
دست در جیبت نرود
قورتت داده كرام‌الكاتبین، می‌فهمی؟
و مثلِ انبوهِ ماهی قرمز در سطلها
سكته‌می‌كنند آدمها
این سفرۀ شادی‌ست یا مرگ؟ نمی‌دانی!

خلاصه .‌.‌. هم می‌ترسم كه بیایی
هم می‌خواهم اگر امسال
خطركردی و افتاد گذارت از اینجا
مرا با خود ببری
به همان نوستان كه از آن می‌آیی
نمی‌نالم از ماندن، كهنگی، پوسیدن
نه! سرعت فساد اینقدر است كه می‌مانم
به چه بندند آخر
این عقربه‌های نازك؟
و زمان
یك قوطی كنسرو... باید باشد

راستش‌ عموجان نمی‌كشم دیگر
انتظار حتا
همه یا دود شدند به چشمی
یا خود دودی
چشم نمانده سالم
انگار آخرالزمان!
راستی، تو كه پدرِ روز و روزگاری
بگو اولِ این زمانه چه بود
كه آخرش‌ بشود؟
راستش‌ در این فساد و پوسیدگی
كم‌مانده فقط
خاكسترِ هسته‌ای،
یا ظهوركنند جنابِ منجی
با ترقه‌بازی اتمی

تا همین‌جا كه خاك هوایی شده
هوا، نمك‌گیر
آب، یا نیست
یا كه دریا‌ست آلوده
می‌شنوی! خاك هوایی شده حتا
چه رسد به من و ما؟

اینجا همان ایران است عمونوروز
دریغ، اما شد دوباره
كُنامِ شریران و دیوان
خاكِ تو نیست دیگر
سرزمینِ نوروزان

13/3/2015


والنتاین چرخ ریسکها


شاخ
شاخه درازکردم
پشتِ این پنجره صبح
بنشیند و گرم­ شود رویش
چرخ ­ریسکِ برف­زده

و حالا، پیچیده در شبکه­ ها
عشق
عشق است این روزِ جهانیِ،
می­ دانستند
چرخ­ ریسکها


14/2/2015

یوم النكبة



ابرها
ابرها پراكنده شدند اما
آفتاب كو؟
مثلِ اینكه مُرده‌باشی اما
اما خداوند كو؟
اذا الشمس‌ كوْرت*
و اذا الن‌.‌.‌. نه می‌بارد، نه می‌تابد
نه خدایی هست در كار
بر این جهانِ بدكار
همه چیز مُرده یا در فساد
یک انفجارِ کور؟
و اذا النجوم انکدرت
و ماه
آینۀ گِردِ جیبی
پیرمرد انبوهِ ابروهایش‌ را صاف‌كند با تُف* که ...
تفو بر تو ای چرخِ گردون تفو
به كدامین گناه؟
به كدامین گناه
در كارتُن می‌كنید كودكانتان* را بخواب؟
تقویم كو؟ چه روزی ست؟ 22؟
یوم النكبة.
نوشته بود:
سكوت! خطرِ ریزش‌!
و همانا سقوط، از قاف* تا قطر

زیرِ بهمن
كو مجالِ خواندن
كه هنوز
فرومی‌ریزد و می‌غلطد و می‌.‌.‌.
نكبت
و الشمس‌ كوْرت
و النجوم‌.‌.‌. ستاره‌ها كشته‌شدند
و خردها كور
و اشترانِ آبستن در آتش‌ ‌دویدند
و تانكهای شعله‌ور
و سربازانِ سرباخته، تن‌سوخته
در آن 22
نوشته‌بود آن مرد كه مجنون است خود.*
گفتند خیلِ مدرن اما
كه قدیس‌ است بر سنْت.
همان كه پپسی را مصادره
و بُطر را قسمت‌كرد
خدایان وضو نمی‌گیرند

ابرها
ابری نمی‌بارید
خورشید هم نمی‌تابید
اذا الشمس‌ .‌.‌. در آن روز
چه روزی بود؟ 22؟
یوم النكبة.
خدایی مانده مگر
كه از شرِْ شیطانش‌ بدو پناه برید؟
گفتند مجنون است* .‌.‌.
و كس‌ نپرسید
به كجا چنین دیوانه‌وار؟            

كِی رستگاری در آتش‌افروزی‌ست؟
و به كدامین جرم؟
به كدامین جرم سنگسار می‌كنید
زنِ باردار؟
خود آبستنِ چه بودید جز نكبت؟
تا
اذا الشمس‌ كوْرت
تا قارچ رادیو اکتیو
تا انفجارِ هسته‌ای؟

11/2/2015
22 بهمن هزار و سیصد و نود و سه


* وقتیكه خورشید تیره‌شود و ستاره­ها کدرشوند .‌.‌. گفتند كه مجنون است .‌.‌. قرآن، سورة التكویر
* فیلمی از آیت الله خمینی در بیمارستان که بی اطلاع از روشن بودن دوربین به چالاکی آینه­ای از زیر بالش بیرون میکشد دقیقا برای ابروهایش.
* به انبوه کارتنخوابان در ایران کودکان نیز اضافه شده. خبرگزاریها
* ز پشمِ شتر خوردن و سوسمار/عرب را به جایی رسیده‌است كار/كه تاجِ كیانی كند آرزو/تفو ‍
بر تو ای چرخِ گردون تفو. فردوسی
* قاف، رشته كوه البرز، اعراب آنرا پایان جهان می‌پنداشتند.
* تحریر الوسیله، ولایت الفقیه، كشف الاسرار
* ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد. فروغ فرخزاد

Je Suis Charlie



رولكسِ دكتر بختیار كه از كار افتاد
مصاحبۀ مطبوعاتی تشكیل ندادند
محكوم هم نكردند، ننمودند حتا
فتوا بود آخر
اما مرضیه امروز
آبِ توبه ریخته، آدم نمی‌كُشد
محكوم هم می‌كند، كرده
آن گذشته ناب را
و آغاش‌ را
با آن فتاوی فتان
خفته زیرِ خروارها بتُن
و آن شعارهای بتُنی
»حزب فقط حزبِ آغا .‌.‌.‌«

مرضیه اما، خود فتنه‌ایست
آیینِ دلبری به كمال، دوره‌دیده
پشتِ چهل میكرفن، چهل كلاغ
مصاحبه مطبوعاتی تشكیل‌می‌دهد، داده
محكوم‌نموده، می‌كند
توهین را، اما .‌.‌.
ظریف‌ترین تیرِ سید
تركش‌ كه ته‌كشید
كمان هم كش‌نمی‌آید دیگر
سید نشسته در خاك، كش‌ پاره
دست به دامانِ مرضیه، راضی
از خیلِ ساعتهای از كار افتاده، خیلی

فرشِ قرمز در فرودگاهِ آغا
وزارت خارجه با حلقۀ گُل
سلفِ مرضیه‌كماندو،
و خداوند خرسِ طاس‌ را فرمود:
فادخلی فی عبادی، وادخلی جنتی *
راضیة مرضیه .‌.‌. حلقه گُل
میتران فرانسه را فروخته‌بود
چند بشكه نفت
خام یا پخته
چند‌دهُم درصد محبوبیت
یا ایتها النفس المطمئنه

باز هم فتوا
و تقیه و تعارف
كم‌مانده تیترِ كیهان:
Je Suis Charlie
اما .‌.‌.
كه خیلی ساعتها از كارافتاده
شفیق، برومند، قاسملو و میرعلایی
فرخزاد، مختاری، پوینده .‌.‌.
ای روحِ بیآرام

مرضیۀ خیلی راضی
امروز 12 فرانسوی .‌.‌.
راستی بی‌بی‌الیزابت
در فارسی‌اش‌ نگفته تعداد را
خودِ بی‌بی، از اهالی س‌س‌س‌.‌.‌. اصلاحات
مرضیه را اما
اصلاح‌كرده روزگار: سلمانی رحمانی
س‌س‌س‌.‌.‌. پاك طاس‌ است
شُكرا زیرِ چادر
هفتاد هزار آوارۀ سوری
در برف
دخترك حجابش‌ درست نیست
پایش‌ هم برهنه است، بود
مرضیه كماندو اما قبراق
بی‌بی عاقبت گفت: ایول ای نفسِ مطمئنه!

21  عدد ساعت ایستاده
منتظر در پزشكی قانونی
چه توهینی
«ادنا من البهائم» *

قالِ الرسول‌الله:
»آیا من نباید انتقامِ خود را از عصماء
دخترِ مروان بگیرم؟«
عمیربن عدی از كجا كلاشینكف جوركند
برای قلبِ عصماء؟
البته ابوافك و كعب‌بن اشرف *
در شارلی‌عبدو كاریكاتور می‌كشیدند

هفتِ ژانویه، هفت شاهدِ رعنا
شارلی عبدو هم شهید داد آخر
این را دیگر شوخی‌نمی‌كند
هیچكس‌ نمی‌آرد كشیدن
كاریكاتورِ مرگ را

- یا الله، یا الله، یا الله قبول بفرما
الهم رزقنا شهداءنا *
و قبول بفرما این سه شهید را
تقدیم‌نمودیم به تو امروز
الهی منْانی كه خواندی فتوای ما
و می‌كُشی آنها
«ادنا من البهائم»
همچنانکه عاد و ثمود و فرعون صاحب سپاه
زیرِ تازیانۀ عذابِ تو
که سخت در کمینی تو* یا الله، یا الله، یا الله

راهِ قدس‌ قدسی است
آغا قسم خورده، می‌خورد
مش‌قاسم می‌گیرد بغداد، دمشق، غزه، گرفته
قُد‌قُدِ سید تمامی ندارد
تا قدس‌ 190 هزار سو
خلیفة التهرانی
چند‌هزار جفت كفش‌؟
دخترك در برف .‌.‌.
شبِ هزار و دو
قصه‌می‌گوید مرضیه‌كماندو

خلیفه زنهایش‌ را فروخت
به سربازهایش‌، هزار دلار دانه‌ای
خلیفة البغدادی
بنگ بنگ فتوا:
بكُش‌ برای دلار
بكُش‌ برای زن
بكُش‌ برای بنگ
ویسكی اما حرام
شیكاگو دوباره طلوع‌می‌كند
كیست پدرخوانده؟
بوکو حرام، کتاب هم؟
خلیفة‌الموصل یا خلیفة‌الطهران؟
سه‌هزار زنِ كارتنخواب
و جهادِ الاكبر، الجهاد النكاح
خطبه می‌خواند خلیفه
بكُش‌ برای دلار
راستی، چه توطئه‌ای
سقوطِ بهای نفت! این برهۀ حساس!
بهای خونِ سنگینِ شمال
هر بشكه چند؟
مگر انگلیسِ خبیث میگذارد
لندن یک میلیارد پوندِ آغا را مسدودکرد، کرده
مش­قاسم قسم می­خورد

امشب پاریس درخشانتر از همیشه است
با ستاره‌های حلبی
بر شانه‌های آژانهایش
و یك جرعه هم
بسلامتی آن دو تا كاكاسیاهِ یتیم
سوراخ‌سوراخ، پشتِ چاپخانه، آبكش
چه شاهكاری! ژنرالِ اطلاعاتی!
حتا شامپانی كش‌می‌آید
در آن آبكش

21‌  سیكو، لانژین، كاسیو
باتری نیمه اما خوابیده
با مرگ هم بازی؟
21  دستِ اوست
همواره

پاریس‌، میدانِ جمهوریت
Je Suis Charlie
سورۀ بقره، رحمن و رحیم
4 جهود هم حل‌شدند
حیف قطری نزدند دست و پاشان *
فقط گلوله
راستی ژنرال فهمیدی مفتی كه بوده
آن نفسِ مطمئنه؟
بُتهای بامیان را *
كسی دیده گریان؟
«ادنا من ابهائم»
راستی ژنرال، دستِ كدام آغا می‌درخشد
رولكسِ دكتر بختیار؟
این تلیك تلیك، دندانهای تُست ژنرال
یا استخوانهای دوگُل؟
و تهران، لبخندِ كماندوها:
حزب فقط حزبِ دلار!

قصه ما بسر رسید
چه برفی!
دخترك به خانه نرسید

9/1/2015

* * * * * * *
ای نفسِ مطمئن، داخل شو میان بندگان من، و داخل بهشت شو، خشنود و از تو خشنود. قرآن، والفجر
«پست‌تر از حیوانات» دشنامی قرآنی
روایات ابن اسحق
خدایا روزی ما كن شیهدانِ ما را
فصب علیهم ربک سوط عذاب، ان ربک لبالمرصاد، قرآن، والفجر
مجازات جهودان را قرآن چنین تعیین‌كرده، بجرم دو بار فساد فی‌الارض‌.
مجسمه‌های عظیمِ بودا در افغانستان كه طعمۀ طالبان شد